جدول جو
جدول جو

معنی رف سر - جستجوی لغت در جدول جو

رف سر
نام مرتعی درحومه ی منطقه ی شیرگاه، روی تاق چوبی، لب پرتگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ سَ)
دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت. 3هزارگزی باختر رشت، هزارگزی جنوب شوسۀ رشت به فومن. جلگه. معتدل. مرطوب. مالاریائی. سکنه 572 تن. آب از استخر. محصول آنجا برنج، توتون، چای، سیگار، صیفی. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ سَ)
حرف خشک. (مجموعۀ مترادفات ص 209). سخن از روی بی علاقگی
لغت نامه دهخدا
(سُ سُ)
سرفان. سرفه کنان:
پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت
بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف
زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم
من باز برفشانم سیم سره به کرف.
کسایی مروزی
لغت نامه دهخدا
مرتعی در نزدیکی مرزی دره ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان بلندو صخره ای کوه که حالت ریزش داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی